نوشته شده توسط : ---

زندگی در خوابگاه و این دانشگاه و جوش داغونم کرد تا اینکه به نت پناه بردم

اونجا با مریم آشنا شدم حرفایه خیلی قشنگی میزد،شد واسم یه فرشته

تا اینکه از هم جدا شدیم و من سعی کردم پیداش کنم رفتم دانشگاهی که میگفت بابام اونجاست ولی فهمیدم که دروغ گفته

حالا هم هر چی خودم رو گول میزنم که میاتش دلیل دروغاش رو میگه تا شاید کمی آروم شدم ولی نمیاد

نمیدونم چیکار کنم به خدا باورش واسم سخته،من انقدر آدم داغونی نیستم که واسه با دختر بودن نتونم حضوری عمل کنم همین الآن یکی رو پیچوندم اومدم،ولی دلم رو دادم به این دختر و با شناختی که از خودم دارم هیچوقت نمیتونم فراموشش کنم

میدونم احمق بازیه ولی چه میشه کرد

اینم فالی که گرفتم واسش

دل از من برد و روی از من نهان کرد

 

خدا را با که این بازی توان کرد

شب تنهاییم در قصد جان بود

 

خیالش لطف​های بی​کران کرد

چرا چون لاله خونین دل نباشم

 

که با ما نرگس او سرگران کرد

که را گویم که با این درد جان سوز

 

طبیبم قصد جان ناتوان کرد

بدان سان سوخت چون شمعم که بر من

 

صراحی گریه و بربط فغان کرد

صبا گر چاره داری وقت وقت است

 

که درد اشتیاقم قصد جان کرد

میان مهربانان کی توان گفت

 

که یار ما چنین گفت و چنان کرد

عدو با جان حافظ آن نکردی

 

که تیر چشم آن ابروکمان کرد

تعبیر:

نهایت استفاده را از شما برده اند و سپس شما را رها نموده اند در دنیا از این گونه آدمها زیاد است شما باید حواس خود را جمع کنید تا دوباره فریب نخورید.

   
     
     
     
     
     
     
     


:: بازدید از این مطلب : 279
|
امتیاز مطلب : 20
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
تاریخ انتشار : دو شنبه 9 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ---

امروز با بچه های شیراز دانشگاه های تهران رفته بودیم دار آباد خیلی جایه زیبایی بود

داشتیم پانتومیم بازی میکردیم یکی از کلمات تیم مقابل خبیث بود دیگه کم مونده بود گریم بگیره آخه اولین بار اون کسی که اومد شد همه زندگیم این رو بهم گفت ولی بعدن متوجه شدم همه حرفاش دروغ بود و فقط سر کار بودم

بعد از این موضوع تا الآن داغونم و اونم که با زندگی من باری کرد و رفت و هیچ نشونه ای ازش ندارم ولی امروز رفتم یه آی دی جدید ساختم تا فقط بدونم هدفش از سرکاری من چی بوده اگر این رو نفهمم تا آخر عمر داغونم امیدوارم که جواب بده هر چند میدونم احتمالش صفر هست

واسم دعا کنید



:: بازدید از این مطلب : 261
|
امتیاز مطلب : 20
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
تاریخ انتشار : جمعه 6 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ---

آبجی مهربونم خیلی تو این روزا کمکم کردی به خدا کسی چون محمد حقته و پاداش همین سادگی و پاکیته

میدونی چقد سخته تنفر و کینه ی کسی رو داشته باشی اونم کسی که تا حالا آزارش به مورچه هم نرسیده،خیلی دوست دارم بدونم چرا این تراژدی رو ساخت اصلا چرا من رو انتخاب کرد حتی حاضرم به خاطر این موضوع همین حالا جهان رو بدرود بگم تا از خدا بپرسم،نمیدونم چرا آدم ها این کارا رو میکنن یعنی میدونستم این چیزا تو جامعه هستا ولی فکر نمیکردم سر خودم بیاد چون من همیشه با این خانم در مورد جامعه خدا خانواده این چیزا بحث میکردم و رفتارم نگاهم به دوست دختر با کسایه دیگه خیلی فرق داره به گونه ای که وقتی به دوستم اینا رو میگفتم گفت دختر فقط واسه سکس و حرف عاشقانست اینا رو برو به پسر بگو

الحمدالله صحبتایه شما،دوستان و اساتید من رو که به سادگی در مورد چیزی قضاوت نمیکنم به این نتیجه رسوند که در یک تراژدی قرار داده شدم که هدفش قربانی کردنم بود در واقع سرگرمی شخصی شده بودم که خیلی زشت ... کرد که نتیجه ی سادگی و بی تجربگیم  بود اما درسایه بزرگی گرفتم به گونه ای که دیگه به خودم به تفکراتم به احساساتم یه ذره هم اعتماد ندارم

سعی میکنم خیلی زود این شخص و دروغاش رو فراموش کنم و به زندگی عادی برگردم شما هم واسم خیلی دعا کنید چون تو جوی که من قرار دارم مخصوصا دوری از تمام آشناها شرایط رو خیلی واسم سخت کرده

این شخصم میتونست در کنار من طعم و مزه ی انسانیت و زندگی رو بکشه ولی خودش نخواست

این وبلاگ رو هم ساختم چون نمیخواستم هیچوقت بتونه دست نوشته هام رو بخونه

بازم ازتون میخوام که دعا کنید خیلی زود این شخص رو فراموش کنم و زندگیم رو از سر گیرم

آبجی یه چی دیگه

بهترین آرزوها رو واسه شما و محمدی دارم



:: بازدید از این مطلب : 312
|
امتیاز مطلب : 20
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
تاریخ انتشار : پنج شنبه 5 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ---

این که مجبور باشی زنده باشی بدون کوچکترین ثمره بدون یه ذره سود واسه خودت ودیگران

فقط بچسبی به نت خوابگاه

یه مشت کتاب بگیری هیچ دستشون نزنی و با وجودی که نت بزرگترین ضربه ی زندگیت رو بهت زده بازم بشینی پاش

عاشق دختر بشی تو نت پایه همه چیش وایسی ولی وابستت کنه و بره

خیلی مزخرف بود حالم از خودم بهم میخوره،بهترین شرایط رو داشته باشی ولی با تمام وجود بری با یه دختر اونم با یه مشت دروغ بذاره بره شایدم دروغ نبودن تا جایی که بخوای هیچی بیخیال

تمام احساساتم به سخره گرفته شد از پاکی و سادگیم نهایت استفاده شد،کسی که تا قبل از ترم 2 دانشگاه 20 دقیقه هم نت استفاده نکرده ولی نت خوابگاه چنان ضربه ای بهش زد که تا عمر داره یادش نمیره

امیدوارم که وضعیت روحیم بهتر شه



:: بازدید از این مطلب : 274
|
امتیاز مطلب : 20
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
تاریخ انتشار : دو شنبه 2 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : ---

سلام،من یه دانشجویه خوابگاهی ام که حدود یک سال از زندگی سختی که در خوابگاه داشتم میگذزه و تمام امید وآرزوم اینه که روز پایان تمام درد و رنجایی که کشیدم برسه

درد و رنجایی که از بچگی یا بهتر بگم از بدو تولد  تا حالا که 20 سال و چند روزم هست با هم هستیم.زندگی تلخ و سختی که خودم هیچ نقشی در اون نداشتم

خیلی خلاصه بگم فقط زنده بودم بدون هیچ نوازش پدرانه و بدون هیچ همدم و کسی که دردام رو بش بگم

امیدوارم بتونیم دوستایه خوبی واسه هم باشیم



:: بازدید از این مطلب : 288
|
امتیاز مطلب : 20
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
تاریخ انتشار : سه شنبه 26 بهمن 1389 | نظرات ()

صفحه قبل 1 صفحه بعد